مکان: تهران- ایران
کاربری: طراحی مفهومی
کارفرما: شرکت مادرتخصصی عمران و بهسازی شهری
زیربنا: 45 هکتار
مشاور: شاخه تجربی معماری کلانشهر
سال: 1394
مبانی طراحی:
طرح ققنوس که باززندهسازی محله سیروس تهران است.رویکردی نوین به باززنده سازی بافتهای مرده است "که با ایجاد محرک در درون بافت تلاش دارد که بافت را با نیروهای درون خود به تکاپو بیاندازد" در این طرح آنچه باعث ایجاد توسعه در محله است، عاملی درون خیز است. از این رو این طرح بر پایه نیازهای محله شکل میگیرد ولی معنای خود را به بیرون محله توسعه میدهد و شهر را تحت تاثیر قرار میدهد.
در ستایش پیوستگی (مجله معمار - شماره ۹۹ - نوشته آرش مظفری، تورج میربها )
بافتهای فرسوده، معضل بسیاری از شهرهای توسعهیافته یا در حالتوسعه هستند. اصلیترین موضوع این بافتها را میتوان در مفهوم" ازهمگسیختگی" میان ارکان شهرنشینی جستجو کرد ؛ ساکنان، فضاها و خدمات در این بافتها در یک چرخه معیوب به یکدیگر آسیب میزنند و نهایتا بافت را به قدری فرسوده میکنند که برای ادامه حیات، به یک نیرویِ بیرونی نیاز پیدا میکند.
این چرخه از جداییِ مالكانِ اصلی بافت از محل زندگی پیشین خود، به دلیل توسعه شهر و ایجاد طبقات اجتماعی جدید، آغاز میشوند. عدم سازگاری فضا برای پاسخگوییِ عملكردی به نیازهای مهاجران جدید سبب تغییر کاركرد، تخریب کالبد (به دلیل فرسودگی زمانی و یا وندالیسم حاصل از عدم تعلق) میشوند. این چرخه تا جایی پیش میرود که مهاجران اولیه نیز به دلیل افزایش تمکن مالی و یا ناکارآمد بودن بافت، آن را به مهاجران سَلف خود واگذار میکنند. به مرور بافت تبدیل به محلی برای گذار طبقاتِ اجتماعیِ شهری به مناطق اعیان تر میشوند. این گذرا بودن، سبب پررنگ تر شدن "از هم گسیختگی" بیشتر میان ساکنان و فضا میشوند ؛ که به صورت عدم تعلق خاطر به كالبدِ زندگی و محله پدیدار میشوند و نهایتا به تخریبِ بافت منجر میشود.
این موضوع وقتی حساستر میشود که بافتهای فرسوده در بطنِ تاریخیِ شهر قرار میگیرند و این تخریبِ بطئی تبدیل به یک چالشِ هویتی برای كل شهر میشود. این جاست که نیاز به حضور موثر و قاطع مدیران شهری، با تعریف" پروژههای محرک توسعه "، برای خروج از این چرخه معیوب پررنگتر احساس میشود.
سیروس (محلهای پر قصه در بطن بافت تاریخی تهران) یکی از این بافتهای فرسوده است. این محله به دلیل قدمت و الزاماتِ تاریخی به صورت ریزدانه توسعه یافته است. در بافتهایِ ریز دانه، به دلیل اصرار بر تملکهایِ فردی به جایِ تامینِ منافعِ جمعی، غالبا توسعه با دیدگاهِ سوداگرانهیِ خصوصی اتفاق میافتد. مدیریت شهری امکانِ تملکِ تمامیِ بافت و اعمال طرحهایِ فرادست بر روی کل محله را ندارد. این عدم امکان، موجب تملک زمینهای ریزدانه و پراکنده در کل منطقه میشود. در مواردی هم که امکان تملک و تجمیعِ پلاکها فراهم شده، بعضا صورت مسئله پاک شده است و بافت به دلیل فرسوده بودن تخریب شده است و جایگزین ساخته شده هم الزاما با کیفیتِ بهتری ساخته نشده است و با دنبالهروی از الگویِ توسعهیِ جاری در محله، به تکثیر واحد های مسکونیِ بدون برنامه پرداخته شده است؛ به صورتِ ناخود آگاه، بر پدیده مهاجرت از بافتها و واگذاریِ مالکیت بافت به گروه های اجتماعی مهاجر بیشتر تاکید شده است. نکتهیِ فراموش شده در این بین آن است که این "بافت تاریخی" است، که در حال از دست رفتن است.
این عملکرد به" از هم گسیختگی منافع مشترک" در بافت و رهنمون شدنِ آن به سمت فروپاشیِ استخوانبندیِ کالبدی، فرهنگی و اجتماعی ختم میشوند. در زمانِ فروپاشی، پلورالیسم منافع به پلورالیسم فرهنگی منجر میشوند ؛ خرده فرهنگ های نوپا، قدرت بروز پیدا میکنند و به دلیل تنش های حاصل از "گسیختگی"، به جای هم پوشانی به درگیری متمایل میشوند و نهایتا اگر خرده فرهنگهایی که نابههنجارتر هستند صدای بلندتری بیابند، معضلات اجتماعی از دل معضلات کالبدی زاده میشوند.
برای این "گسیختگی" که به فروپاشی منجر میشود، باید راهکاری ارایه میشد که بتوان به کمک آن در زیر "چترِ منافعِ مشترکِ حداقل" توافقی میان تمامی ابعاد حاصل شود. از این رو این پروژه باید ارکان خود را بازشناسی میکرد و با اتحادِ دوباره میانِ آنها خود را باز مییافت. موضوع اصلی این پروژه "پیوستگی"در تمامِ ابعاد در برابرِ" گسیختگی"در تمام ابعاد بود. از این رو، پروژه باز زنده سازی بافت محله سیروس، را ققنوس نام نهادیم.
گسست اول در سیروس، گسستِ اجتماعی آن است، كه به نوعی میتوان گفت به گسستِ فرهنگی تبدیل شده است. به همین دلیل اولین گام در ایجاد " پیوستگی" در پروژه ققنوس، بازشناسی مخاطبان محله سیروس بود.
اولین گروه مخاطبان، مالکان فیزیکی محله هستند، کسانی که محله سیروس "زیست مکان" آنها محسوب میشوند. این گروه انتظار دارند که سیروس بتواند یک محیطِ شهریِ سکونتگاهی با امکانات و استانداردهایِ لازم باشد. استراتژی برخورد با این گروه، ارتقای کیفیِ محیطِ شهری، توقف چرخهیِ نگرشِ موقت بودنِ محله و تقویتِ حسِ دل بستگی به محله است. برای این منظور باید محله را از منظر اجتماعی، اقتصادی و کالبدی ارتقا میدادیم. بهعنوان سیاستِ اصلی برای ارتقای اقتصادی محله، تدوینِ استراتژی هایِ خلقِ پایدارِ موقعیت هایِ شغلیِ جدید پیشنهاد شد. از منظر اجتماعی باید هویت محله بازسازی میشد و با تزریق فرهنگ شهرنشینی و حضور دائم لایههای فعال اجتماعی، قدرت خرده فرهنگ های نا به هنجار کم میشد. از منظر کالبدی باید خانههای مستحکمتر، فضاهای عمومیِ محلهای تعریف شدهتر میشد و برنامه فیزیکی ابلاغی طرحهای فرادست به مرور روی محله بارگذاری میشد.
به طور خلاصه هدف برای این مخاطبان، ارتقای حس علاقه به محله در میان ساكنان و افزایش كیفیت فضای زندگی آنها بود.
گروه دوم مخاطبان محله سیروس تهرانیها هستند. کسانی که محله سیروس، بهعنوان بخشی از هویت تاریخی آنها محسوب میشود و این محله در گوشهای از خاطرات و شنیدههای آنها همواره جاری است. برای مردم تهران، سیروس، هنوز میراثدارِ بخشی از تاریخ و کالبدِ اصیل این شهر است. تمامی کلانشهرها، من جمله تهران، برای توسعههای آتی خود نیازمندِ اتکا به هویت تاریخی و میراث باستانی خود هستند. از این رو محله سیروس نقش مهمی را در آیندهیِ توسعهیِ فرهنگی و تاریخیِ تهران ایفا میکند. در حال حاضر به دلیل عدم وجود امنیت اجتماعی و فرهنگی، تعریفِ ناصحیح عملکردهای فرا محلهای، گم شدن بطنِ تاریخی شهر زیر لایه فعالیت و بازار و هویت مسکونی سیروس، مردمِ تهران رغبت چندانی برای برقراری ارتباط با این محله به صورت فیزیکی ندارند و ترجیح میدهند تنها با خاطراتِ "سیروس"، این گنجینهیِ تاریخی را یاد کنند.
هدف این طرح برای این دسته مخاطبان، حفظ ساختار اصیل محله سیروس، ارتقای امنیت محله، در كنار استقرار فعالیتهای جذاب شهری است. شاید بتوان این نگرش را نگاهی مبتنی بر گردشگری و هویت یکپارچه شهری تفسیر كرد.
همانطوركه پیشتر اشاره شد، پیوستگی میانِ ابعاد مختلف موضوع و دستیابی به راه حلی پایدار، سیاستِ كلان طرح ققنوس بود. از این رو پیوستن میان ساكنان محله و سایر شهروندان، یکی از اصول پروژه ققنوس است. بنابراین اقداماتی كه باید برای هر یك از این گروهها صورت بپذیرد، لیست شد و در راس الزاماتِ اولیه محلی در دستور كار قرارگرفت.
تدوین برنامهای مشترک بر اساس دو رسته عملکرد شهری و محلهای مرحله بعدی کار بود. از یک سمت گسیختگی نیازها و دیدگاهها میان دو گروه، تدوین برنامه فیزیكی مشترك را مشكل میكرد، از طرفی دیگر اقتصاد محله، بهعنوان یك اصل، از حضور نقدینگیِ فعال درون محله استقبال میكرد. به این دلیل فعالیتهای اشتغالزا درون محلهای که میشد از آنها در مقیاسِ شهری بهره برد شناسایی شدند. تولیدات درون محلهای كه قابلیت عرضه به شهر داشت، مانند صنایع دستی، تاریخ شفاهی ساكنان و فضاهای ناب تاریخی محله، بخشی از جذابیتهای محله بود كه امكان عرضه به شهر را داشتند و همزمان میتوانستند به پویایی اقتصادی درون محله نیز منجر شوند.
برای پیوستگی فرهنگی، حفظ خرده فرهنگهای اصیل محله و ثبت آنها، معرفی دوباره اصالتِ محله به شهر (در قالب طرح بزرگترِ هسته تاریخی تهران) و تزریق لایههای فعال اجتماعی مانند دانشجویان و هنرمندان به محله (در قالب طرحهای رویدادسازیهای موضعی) سه اقدام اصلی فرهنگی طرح ققنوس را شکل میداد.
استقرار این عملكردها و رویدادها بر روی محله، مهمترین بخش طرح ققنوس بود. پلاكهای تصاحب شده پاره پاره و در تمامی سطح محله گسترده شده بودند. واحدهای تملک شده با طرح تفصیلی محله منطبق نبودند، عملا امکان هیچگونه تجمیع، برای استقرار عملکردهای محرک توسعه در محله وجود نداشت."گسستگی" این بار به صورت چندپارگی کالبدی پلاکهای تصاحب شده، بروز پیدا کرد.
گسستگی کالبدی عملا امکان استقرار عملکردهای بیش از ۱۰۰-۱۵۰ مترمربع را از پروژه سلب میکرد. همچنین الگوهای عمودی،که امکان توسعههای وسیعتر را فراهم میکرد (مانند افزایش تراکم، یا نفوذ به طبقات زیر) با ذات محله تاریخی منافات داشت. این موضوعات سبب میشد که محله نتواند میزبان عملکردهای جدید شهری باشد.
برای حل این معضل، نگرشی نو به ذاتِ " عملکرد" و تعریف گونهای جدید از " پیوستگی" درون محله مطرح شد. در این مدل عملکردها به جای استقرار در یک پلاک در چندین پلاک پراکنده شدند و كوچهها و شریانهای محله به عنوان اتصال میان اجزای عملكرد (سیركولاسیون) عمل میکنند. در این شیوه عملا بخشی از عملکرد به درون فضای شهری امتداد مییابد و درون محله اتفاق میافتد و پویایی فعالیتها در بطن بیرونی محله نمایان میشوند. این موضوع سبب افزایش "تقاطع"های عملکردی و معنایی میان مخاطبان، افزایش امنیت اجتماعی و تسری فعالیت به عمق فضاهای شهری میگردد، که نهایتا تعریف جدیدی از "پیوستگی" میان اجزا متفاوت بافت و شهر ایجاد میکند.
برای این منظور ابتدا كل سایت توسط نرم افزار مدل شد، اطلاعات مربوط به ابعاد پلاكهای تملیك شده و قابل برنامهریزی، محل استقرار آنها، میزان عرصه و عیان، عرض معبرها متصل كننده به مدل اضافه شد. سپس بر اساس برنامه عملكردی پیشنهادی، نرمافزار پلاكهای مناسب برای استقرار عملكرد را بر اساس پارامترها ارایه کرد. در این شیوه عملکردها به ماژولهای ریزتری شکسته میشوند که با اتصال آنها به هم عملکرد کامل میشوند. علاوه بر آن این ماژولها در ترکیبات تصادفی با یکدیگر عملکردهای جدید خلق میکنند که محله را در ابعاد وسیعتری پیوسته میکنند. ترددهای دائم درون معبرهای محله، عملا بافت را به مرور تحت تاثیر قرار میدهد. برونگرایی این شیوه سبب حضور دائم مخاطبان در معبرها و ایجاد تركیبات جدیدی میان ماژولهای عملکردی به زایش عملكردهای نوین و فرصتهای نو منتج میشوند و به مرور کل محله را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
ققنوس، طرح مفهومی است که "پیوستگیِ" حداقلی را جایگزین " گسیختگیِ" حداکثری میکند. در این طرح تمامی عناصرِ منفک از هم، برای منافع مشترک، در کنار هم متحد میشوند تا ارزشی بالاتر و مشترک برای تک تک این ابعاد پدیدار آید.